خلاصه داستان :
IR
EN
جوانی به نام «نصیر»، از طرف یکی از دوستانش به مهمانی شبانهای دعوت میشود و برای رسیدن به آن، از تاکسی پدرش استفاده میکند. او که خیابانهای شهر «لُس آنجلس» را به خوبی نمیشناسد، درحالیکه با پرسیدن آدرس به مسیر خود ادامه میدهد، با دختری آشنا میشود. این آشنایی منجر به نزدیک شدن آنها به یکدیگر شده، تا جاییکه همان شب با یکدیگر سکس میکنند. نصیر پس از بیدار شدن از خواب و درحالیکه آمادهی برگشتن به خانهاش میباشد، با جنازهی «آندریا» روبرو شده و سراسیمه و وحشتزده از خانه خارج میشود.